سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پاتوق فرزانگان

بابا خبر کجا بود!دست رو دلم نذار که خونه!نصف بچه ها رفتن اصفهان ما باید بشینیم سر کلاس هندسه حل کنیم!

هی روزگار...

اما حداقل امروز بد نبود!بصورت خودجوش مدیرو مجبورش کردیم ببرمون بیرون.بالاخره با کلی مذاکرات و ریش گرو گذاشتن(بالاخره عضو انجمن اسلامی بودن یه فوایدی داره!)قبول کردن بریم باغ عفیف آباد.حالا ساعت چنده؟11!تا ما هلک و تلک پیاده میرسیدیم اونجا باغ بسته بود(12میبنده).اول بچه ها گفتن بریم ستاره،بنده به شخصه زدم زیرش و بزور بردیمشون پارک خلدبرین.

نکته جالبش اینه:من هیچوقت لاین آخر پارک نرفته بودم.چون همیشه شب بوده،شبا هم که خودتون وضعیت اون لاین آخریه رو بهتر از من میدونین!!امروز پارک خلوت بود با هارا و پنجه رفتم!دیواراشو که دیدم دهنم از تعجب باز موند.

یه هرم که بالاش چشم جهان بینه!

چشم جهان بین!

وخیلی هاش رنگ سیاه زده بودن روش و معلوم نبود زیرش چه خبره! 

خلاصه اینکه...هیچی!مگه همیشه من باید تهش نتیجه گیری اخلاقی کنم؟!یه بارم خودتون یکم به مغزمبارک فشار بیارید! 

(اینم برای دوستایی که اخبار مدرسه رو خواسته بودن)


نوشته شده در یکشنبه 91/12/20ساعت 9:29 عصر توسط قلاش| نظرات ( ) |